عاغاااا...افطار ما بجای بلنج ومُلغ...شد پیتزااااا.....بگو چجوری؟؟؟؟
ما صب زیر پتو صدای قابلمه و اینا شنیدیم...بعد بوی ملغ پخته شده....
دیه گفتم لابد میخاد افطار اینو بپزه.....
حالا که افطار شده.....میگم مامان چی درست کردی؟؟؟
میگه آش....میگم چی؟؟؟میگه آش.....
بعد میگم پس ملغ واسه چیت بود؟؟؟؟؟میگه واسه سحری.....
حالا چی ی ی ی.......روال همیشگی ما این بوده که سحر
یه چیز سبک میخوردیم.....شب...،افطار ،غذای پخته.....وسنگین...
عاغا مادرمون....یادش افتاده جای سحر وافطار رو عوض کنه..
همون دیروز ک این پیشنهاد رو داد،،،من بش گفتم...که سحری نمیتونم غذای
سنگین بخورم.....(منظور از غدای سبک...نون پنیر..انگوری...حلوا وچمیدونم...این چیزا
غذای سنگین هم...غذای که حداقل زمان پختش ،دو ساعت هس...حداقل......)
عاغا....خلاصه....ماهم ک گشنه وعصبی......گفتیم اصن چروووو....نه...چرووو.... چرووو
اخه چروووو..بامامشورت میکنی بعد باز کاری ک خودت میخای انجام میدی؟؟؟
ماهم تلفون ور داشتیم........
سفارش دادیم پیتزا بیالن بلامون.....
والااا....حالا چی.ی ی ی....
مامان میگه بچهاشمامیتونید .چندساعت دیگه غذابخورین؟؟؟..
میگم نه ه ه.....من ک گفته بودم سحری نمیتونم غذای سنگین بخولم......
هیچی...دیه...خلاصه سحری هم همون سبک میزنیم....به رگ...
پ.ن: از من میشنوید ،شماهم سحری ،سبک بزنید به رگ.....
افطار هم برید تو کار غذای سنگین.....
والاااااااا بوخوداااااااا
پس به همين دليل ازتون ممنون ميشيم که سوالات غيرمرتبط با اين مطلب را در انجمن هاي سايت مطرح کنيد . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .